باورهای به قدر کافی قوی و مستحکم برای موفقیت

باورهای به قدر کافی قوی و مستحکم برای موفقیت

باورهای به قدر کافی قوی و مستحکم برای موفقیت

اما باورهای شما هر چه باشد، اگر باوری به قدر کافی قوی و مستحکم داشته باشید، می توانید آن را به واقعیت مبدل سازید. حتی اگر باورهایتان کاملا کاذب و دروغین باشند، اگر آنها را به راستی باور کنید، در مورد شما مصداق پیدا می کنند و به حقیقت می پیوندند.

من سالها خودم را دست کم می گرفتم، کاری که خیلی ها می کنند. علتش این بود که از دبیرستان فارغ التحصیل نشدم. با هیبت و احترام به فارغ التحصیلان دانشگاهها نگاه می کردم. به طور ناخودآگاه تصور می کردم که آینده ای محدود را انتظار می کشم. به همین دلیل برای خودم هدفهای کوچک و ناچیز در نظر می گرفتم و اگر به آنها نمی رسیدم، ابدا اسباب حیرت و تعجب من نمی شد. به هر صورت، در مدرسه شاگرد بدی بودم – چه انتظاری بیش از این می توانید داشته باشید؟

تا اینکه روزی یک حکایت واقعی درباره مرد جوانی که در یک شهر کوچک زندگی می کرد، خواندم. او دبیرستان را با نمرات “الف” به پایان رسانده بود. بعد برای اینکه به دانشگاه ایالتی برود فرم درخواست پر کرده بود. به عنوان بخشی از پیوستن به این دانشگاه باید امتحان ورودی دانشگاه می داد. چند هفته بعد نامه ای از دانشگاه به دست او رسید که به نود و نهمین صدک رسیده و می تواند برای ترم پاییز ثبت نام کند.

او از قبول شدنش خوشحال بود، اما اشکالی در این میان وجود داشت. او که اطلاعی از چگونگی این آزمون نداشت، به اشتباه گمان کرد که نود و نهمین صدک بهره هوشی اوست. او می دانست که نمره متوسط بهره هوشی صد است و با این حساب به این نتیجه رسید که نمی تواند دانشگاه را با موفقیت پشت سر بگذارد.

او در ترم بعد در همه دروس نمره مردودی گرفت. سرانجام مشاور درسی دانشگاه او را صدا زد و پرسید که چرا تا این حد بد عمل کرده است.

او گفت: “باور نمی کنید، نمره بهره هوشی من نود و نه شده است.” مشاور پرونده این دانشجو را پیش روی خود داشت. به آن نگاهی انداخت و از دانشجو پرسید: “چطور این حرف را می زنی؟”

“در نامه ای که از طرف دانشگاه برایم فرستادند این گونه نوشته شده بود.”

وقتی مشاور متوجه مسئله شد، به این نتیجه رسید که دانشجو تفاوت میان بهره هوشی و صدک را نمی داند.

“نود و نهمین صدک به این معنی است که تو از 99 درصد کسانی که در این امتحان شرکت کردند نمره بالاتر را گرفته ای. تو یکی از باهوش ترین دانشجویان دانشگاه هستی.”

وقتی دانشجوی جوان به اشتباه خود پی برد، باورش را درباره بهره هوشی عوض کرد و تبدیل به دانشجوی متفاوتی شد.

حالا با اعتماد به نفس جدیدی سرکلاس نشست. در پایان ترم، او دانشجوی برجسته دانشگاه شد و سرانجام در شمار ده درصد اول دانشکده فارغ التحصیل گردید.

این حکایت درس ارزشمندی به شما می دهد، همان طور که به من درس ارزشمندی داد. ما خیلی ساده قبول می کنیم که محدودیت هایی داریم و بعدر هر نشانه ای را که با هوش بودن و توانمند بودن ما را نشان دهد، رد می کنیم.

در آموزش های آتی، توضیح دایدم که چگونه می توانید با از میان برداشتن باورهای خود محدود کننده به اعتماد به نفس بیشتری دست پیدا کنید.